بازدیکشنری فارسی به انگلیسیagain, broad, clear, demonstrative, detached, falcon, still, obtuse, open, open-ended, plain, re-, unattached, widespread
blocksدیکشنری انگلیسی به فارسیبلوک ها، بلوک، انسداد، سد، قطعه، کند، توده، کنده، جعبه قرقره، مانع ورادع، قلنبه، ساختمان چهارگوش، مسدود کردن، بستن، بند اوردن، مانع شدن از، باز داشتن، قالب کردن
leverدیکشنری انگلیسی به فارسیاهرم، بازو، دسته، دیلم، شاهین، میله اهرم، اهرم کردن، بااهرم بلند کردن، تبدیل به اهرم کردن
leversدیکشنری انگلیسی به فارسیاهرم ها، اهرم، بازو، دسته، دیلم، شاهین، میله اهرم، اهرم کردن، بااهرم بلند کردن، تبدیل به اهرم کردن
kiteدیکشنری انگلیسی به فارسیبادبادک، بادبادک کاغذ هوایی غلیوا، غلیواج، زغن، ادم درنده خو، دغل باز، ادم متقلب، پرواز بلند، پرواز کردن، سفته بازی کردن