admittingدیکشنری انگلیسی به فارسیپذیرش، پذیرفتن، دادن، اقرار کردن، راه دادن، بار دادن، راضی شدن، رضایت دادن، تصدیق کردن، زیر بار رفتن، واگذار کردن، اعطاء کردن
admitدیکشنری انگلیسی به فارسیاقرار کردن، پذیرفتن، دادن، راه دادن، بار دادن، راضی شدن، رضایت دادن، تصدیق کردن، زیر بار رفتن، واگذار کردن، اعطاء کردن
skulksدیکشنری انگلیسی به فارسیاسکلت، دسته، گروه، ادم بی بند و بار، دزدکی حرکت کردن، از زیر مسئوليت فرار کردن