finدیکشنری انگلیسی به فارسیفین، باله، بال، پره ماهی، بال ماهی، پرک، دست، پره طیاره، پر، با باله مجهز کردن
belaboredدیکشنری انگلیسی به فارسیدلم برات تنگ شده، زخم زبان زدن، امدن و رفتن، سخت زدن، شلاق زدن، با دقت روی چیزی کار کردن
defacesدیکشنری انگلیسی به فارسیدلم برات تنگ شده، محو کردن، از شکل انداختن، ضایع یا محوکردن، بد شکل کردن