sprigدیکشنری انگلیسی به فارسیشاخه، ترکه، شاخه کوچک، میخ کوچک بی سر، جوانک، نو باوه، گلدوزی کردن، بشکل شاخ و برگ در اوردن
sprigsدیکشنری انگلیسی به فارسیشاخه ها، ترکه، شاخه کوچک، میخ کوچک بی سر، جوانک، نو باوه، گلدوزی کردن، بشکل شاخ و برگ در اوردن
besteadedدیکشنری انگلیسی به فارسیباشه، یاری کردن، کمک کردن، سودمند واقع شدن، بدرد خوردن، جای کسی را گرفتن
besteadingدیکشنری انگلیسی به فارسیباشه، یاری کردن، کمک کردن، سودمند واقع شدن، بدرد خوردن، جای کسی را گرفتن