125 مدخل
just
joylessly
consummately, wholehearted
Babel
fen, marsh, mire, morass, muck, quagmire, slough, swamp, wetland
بادل
بادلین
خرابکاری انجام دهید، جسور، بادل و جرات
باتلاق، مرداب، سیاه اب، مستغرق شدن، در باتلاق فرو بردن، دچار کردن
باتلاق دمی آزاد