بابدیکشنری فارسی به انگلیسیchannel, fad, fashionable, form, popular, prevailing, prevalent, sound, standard, strait
stylishدیکشنری انگلیسی به فارسیخوش استیل، شیک، زیبا، با سلیقه، مطابق مد روز، خوش سلیقه، باب روز، چیز خیلی شیک
timesدیکشنری انگلیسی به فارسیبار، زمان، وقت، ساعت، مدت، موقع، فرصت، روزگار، زمانه، عصر، مرتبه، گاه، حین، ایام، هنگام، عهد، وقت معین کردن، متقارن ساختن، مرور زمان را ثبت کردن
red-letterدیکشنری انگلیسی به فارسینامه قرمز، با حروف قرمز، مربوط به روزهای تعطیل و اعیاد، مخصوص ایام خوشحالی، فراموش نشدنی