cuesدیکشنری انگلیسی به فارسینشانه، صف، چوب بیلیارد، اشارت، ایماء، ردیف، سخن رهنما، اشاره کردن، راهنمایی کردن، با چوب بیلیارد زدن، صف بستن
cueدیکشنری انگلیسی به فارسینشانه، صف، چوب بیلیارد، اشارت، ایماء، ردیف، سخن رهنما، اشاره کردن، راهنمایی کردن، با چوب بیلیارد زدن، صف بستن