آوارهدیکشنری فارسی به انگلیسیexile, displaced, homeless, vagabond, vagrant, nomad, nomadic, refugee, wanderer
inferredدیکشنری انگلیسی به فارسینتیجه گیری شده، استنتاج کردن، استنباط کردن، پی بردن به، حدس زدن، اشاره کردن بر
inferدیکشنری انگلیسی به فارسینتیجه گیری، استنتاج کردن، استنباط کردن، پی بردن به، حدس زدن، اشاره کردن بر
pointerدیکشنری انگلیسی به فارسیاشاره گر، اشارهگر، عقربه، نشان دهنده، شاهین ترازو، عقربک، اشاره کننده، توصیه مفید، نوعی سگ شکار ی، معلم، نشان گیرنده
pointersدیکشنری انگلیسی به فارسیاشاره گرها، اشارهگر، عقربه، نشان دهنده، شاهین ترازو، عقربک، اشاره کننده، توصیه مفید، نوعی سگ شکار ی، معلم، نشان گیرنده