coachدیکشنری انگلیسی به فارسیمربی، اتوبوس، کالسکه، مربی ورزش، واگن راه اهن، خانه متحرک، معلمی کردن، رهبری عملیات ورزشی را کردن
trackدیکشنری انگلیسی به فارسیمسیر، شیار، راه، خط، جاده، رد پا، زنجیر، خط راه آهن، لبه، تسلسل، توالی، خط اهن، باریکه، نشان، مسابقه دویدن، اثر، دنبال کردن، پیگردی کردن، ردپا را گرفتن، پی کردن
tracksدیکشنری انگلیسی به فارسیآهنگ های، مسیر، شیار، راه، خط، جاده، رد پا، زنجیر، خط راه آهن، لبه، تسلسل، توالی، خط اهن، باریکه، نشان، مسابقه دویدن، اثر، دنبال کردن، پیگردی کردن، ردپا را گرفت