monitorsدیکشنری انگلیسی به فارسیمانیتورها، مبصر، انگیزنده، اگاهی دهنده، گوشیار، دیده بانی کردن، به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن
monitorدیکشنری انگلیسی به فارسیمانیتور، مبصر، انگیزنده، اگاهی دهنده، گوشیار، دیده بانی کردن، به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن
motiveدیکشنری انگلیسی به فارسیانگیزه، محرک، غرض، علت، عنوان، موجب، سبب، مناسبت، انگیختن، داعی، جنبنده