اندوهگیندیکشنری فارسی به انگلیسیdejected, despondent, disconsolate, dolorous, grief-stricken, melancholic, melancholy, mournful, sad, sick, sorrowful, wistful, woeful
grievedدیکشنری انگلیسی به فارسیترسناک، غصه دار کردن، اذیت کردن، اندوهگین کردن، غمگین کردن، محزون کردن، مغموم بودن
grieveدیکشنری انگلیسی به فارسیگریه کن، غصه دار کردن، اذیت کردن، اندوهگین کردن، غمگین کردن، محزون کردن، مغموم بودن