interceptiveدیکشنری انگلیسی به فارسیتعقیب کننده، وابسته به احشاء، ناشی از امعاء واحشاء، وابسته به انگیزش و تحریک درونی
endorseدیکشنری انگلیسی به فارسیتایید و امضا، صحه گذاردن، امضا کردن، پشت نویس کردن، ظهرنویسی کردن، در پشت سند نوشتن