signدیکشنری انگلیسی به فارسیامضا کردن، نشانه، علامت، امضاء، نشان، تابلو، رمز، اعلان، ژست، علم، صورت، ایت، نشان گذاشتن، اثر، امضاء کردن، اشاره کردن، پاراف کردن
endorseدیکشنری انگلیسی به فارسیتایید و امضا، صحه گذاردن، امضا کردن، پشت نویس کردن، ظهرنویسی کردن، در پشت سند نوشتن
endorsingدیکشنری انگلیسی به فارسیتایید، صحه گذاردن، امضا کردن، پشت نویس کردن، ظهرنویسی کردن، در پشت سند نوشتن
endorsedدیکشنری انگلیسی به فارسیتایید شده، صحه گذاردن، امضا کردن، پشت نویس کردن، ظهرنویسی کردن، در پشت سند نوشتن