inspiredدیکشنری انگلیسی به فارسیالهام گرفته، الهام بخشیدن، دمیدن در، در کشیدن نفس، استنشاق کردن، القاء کردن، نفس عمیق کشیدن، سر غیرت اوردن
inspirationsدیکشنری انگلیسی به فارسیالهام بخش، الهام، وحی، تشویق، القاء، استنشاق، شهیق، گرایش، نفس عمیق
visionaryدیکشنری انگلیسی به فارسیچشم انداز، رویا گرای، رویایی، نظری، خیالی، تصور غیر عملی، وابسته بدلایل نظری، رویابین، الهامی، خیال اندیش
lightدیکشنری انگلیسی به فارسیسبک، نور، چراغ، پرتو، تابش، فانوس، اتش، کبریت، مشعل، وضوح، سو، اتش زنه، برق چشم، سرگرمکنندهغیرجدی، لحاظ، روشن کردن، برق زدن، اشکار کردن، اتش زدن، اتش گرفتن، بچه