معنی افسر ارشد | واژه یاب

همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد

+

جست‌وجوی دقیق

افسر ارشد

دیکشنری فارسی به انگلیسی

brass hat

جست‌وجوی مشابه

افسر

دیکشنری فارسی به انگلیسی

diadem, officer, official

افسر احتیاط

دیکشنری فارسی به انگلیسی

reservist

افسر پرسابقه

دیکشنری فارسی به انگلیسی

veteran

افسر پلیس

دیکشنری فارسی به انگلیسی

inspector, police officer

افسر جزئ

دیکشنری فارسی به انگلیسی

minion, subaltern

جست‌وجوی متن

commissioned officer

دیکشنری انگلیسی به فارسی

افسر ارشد

chief operating officer

دیکشنری انگلیسی به فارسی

افسر ارشد عامل

senior chief petty officer

دیکشنری انگلیسی به فارسی

افسر ارشد ارشد، ناوبان یکم

chief petty officer

دیکشنری انگلیسی به فارسی

افسر ارشد سرباز، ناوبان دوم

brass hat

دیکشنری انگلیسی به فارسی

کلاه برنج، افسر ارشد ارتش، امیر، شخص مهم