impressmentsدیکشنری انگلیسی به فارسیاثرات، مصادره، بکار اجباری گماری، اعمال زور، اثر گذاری، جدیت، حرارت
impressmentدیکشنری انگلیسی به فارسیتحت تاثیر قرار دادن، مصادره، بکار اجباری گماری، اعمال زور، اثر گذاری، جدیت، حرارت
Procrusteanدیکشنری انگلیسی به فارسیپروکستین، تحمیلی، بزور بکار وادارنده، تحمیل کننده، بوسیله اعمال زورکاری از پیش برنده