آشکاردیکشنری فارسی به انگلیسیapparent, blatant, broad, explicit, clear, conspicuous, decided, definite, distinct, evident, express, forth, manifest, obvious, open, open-and-shut, out, outwa
hasدیکشنری انگلیسی به فارسیدارای، داشتن، دارا بودن، گذاشتن، رسیدن به، دانستن، کردن، مالک بودن، وادار کردن، باعی انجام کاری شدن، صرف کردن، جلب کردن، بدست اوردن، در مقابل دارا، بهره مند شدن
limeدیکشنری انگلیسی به فارسیاهک، لیموترش، چسب، سنگ اهک، کشمشک، اهک زنی، چسبناک کردن، چسبناک کردن اغشتن، ابستن کردن، با اهک کاری سفید کردن
limesدیکشنری انگلیسی به فارسیلیموترش سبز، اهک، لیموترش، چسب، سنگ اهک، کشمشک، اهک زنی، چسبناک کردن، چسبناک کردن اغشتن، ابستن کردن، با اهک کاری سفید کردن