gestureدیکشنری انگلیسی به فارسیژست، حرکت، اشاره، رفتار، قیافه، وضع، ادا، اشارات و حرکات در موقع سخن گفتن
gesticulateدیکشنری انگلیسی به فارسیگوشتی کردن، با ژست فهماندن، با سر و دست اشاره کردن، ضمن صحبت اشارات سر و دست بکار بردن
gesticulatingدیکشنری انگلیسی به فارسیگوشتی کردن، با ژست فهماندن، با سر و دست اشاره کردن، ضمن صحبت اشارات سر و دست بکار بردن
gesticulatedدیکشنری انگلیسی به فارسیگوشتی شده، با ژست فهماندن، با سر و دست اشاره کردن، ضمن صحبت اشارات سر و دست بکار بردن
extrapolateدیکشنری انگلیسی به فارسیاستخراج، برون یابی کردن، قیاس کردن، استقراء نمودن، از روی قرائن و امارات پیش بینی کردن