استمالتدیکشنری فارسی به انگلیسیconciliation, pacification, palliation, placation, propitiation, redress
استمالت کردندیکشنری فارسی به انگلیسیappease, conciliate, mollify, palliate, placate, propitiate, pacify, soothe
unappeasableدیکشنری انگلیسی به فارسیunappeasable، استمالت ناپذیر، اقناع نشدنی، راضی نشدنی، تسکین نیافتنی
propitiateدیکشنری انگلیسی به فارسیفریب دادن، تسکین دادن، خشم را فرو نشاندن، استمالت کردن، خشم کسی را فرونشاندن
propitiatedدیکشنری انگلیسی به فارسیمعافیت، تسکین دادن، خشم را فرو نشاندن، استمالت کردن، خشم کسی را فرونشاندن