احتیاطدیکشنری فارسی به انگلیسیcare, caution, cautiousness, chariness, circumspection, discretion, foresight, forethought, precaution, prudence, wariness, watchfulness
gatherدیکشنری انگلیسی به فارسیجمع آوری، جمع کردن، جمع شدن، گرد امدن، اجتماع کردن، گرد اوری کردن، بزرگ شدن، گرد کردن، نتیجه گرفتن، استباط کردن، فراهم اوردن
gathersدیکشنری انگلیسی به فارسیجمع می شود، جمع کردن، جمع شدن، گرد امدن، اجتماع کردن، گرد اوری کردن، بزرگ شدن، گرد کردن، نتیجه گرفتن، استباط کردن، فراهم اوردن
sexدیکشنری انگلیسی به فارسیارتباط جنسی، جنسیت، سکس، روابط جنسی، جنس مونث، احساسات جنسی، تذكير و تأنيث، سکسی کردن، جنسی