از کار افتادهدیکشنری فارسی به انگلیسیbroken-down, disused, down , old, obsolescent, passé, superannuated
deactivateدیکشنری انگلیسی به فارسیاز کار انداختن، بی اثر کردن، ناکنش ور کردن، بی خاصیت کردن، از اثر انداختن