shuntsدیکشنری انگلیسی به فارسیshunts، انتقال، مقاومت موازی، منحرف کردن، تغییر جهت دادن، از میان بردن، کنار گذاشتن، ترن را بخط دیگری انداختن
shuntدیکشنری انگلیسی به فارسیشانت، انتقال، مقاومت موازی، منحرف کردن، تغییر جهت دادن، از میان بردن، کنار گذاشتن، ترن را بخط دیگری انداختن
deactivateدیکشنری انگلیسی به فارسیاز کار انداختن، بی اثر کردن، ناکنش ور کردن، بی خاصیت کردن، از اثر انداختن