از کار افتادهدیکشنری فارسی به انگلیسیbroken-down, disused, down , old, obsolescent, passé, superannuated
hogtiedدیکشنری انگلیسی به فارسیhogtied، از کار افتادن، عاجز ودرمانده کردن، چهار دست و پا را محکم بستن
hogtiesدیکشنری انگلیسی به فارسیhogties، از کار افتادن، عاجز ودرمانده کردن، چهار دست و پا را محکم بستن
hog-tieدیکشنری انگلیسی به فارسیکج خلخال، از کار افتادن، عاجز ودرمانده کردن، چهار دست و پا را محکم بستن