hauntsدیکشنری انگلیسی به فارسیخالی از سکنه، امد و شد زیاد، محل اجتماع تبه کاران، مراجعه مکرر، امیزش، پاتوغ، خطور کردن، دیدار مکرر کردن، پیوسته امدن به، تردد کردن، زیاد رفت و آمد کردن در
hauntedدیکشنری انگلیسی به فارسیخالی از سکنه، خطور کردن، دیدار مکرر کردن، پیوسته امدن به، تردد کردن، زیاد رفت و آمد کردن در
goofsدیکشنری انگلیسی به فارسیگاو، شخص احمق و کودن، ادم ساده، خیط و پیت کردن، خطا کردن، از کار طفره رفتن
goofدیکشنری انگلیسی به فارسیگاو، شخص احمق و کودن، ادم ساده، خیط و پیت کردن، خطا کردن، از کار طفره رفتن