examineدیکشنری انگلیسی به فارسیمعاینه کردن، امتحان کردن، بازرسی کردن، ازمودن، ازمون کردن، باز جویی کردن
examinedدیکشنری انگلیسی به فارسیمورد بررسی قرار گرفت، امتحان کردن، بازرسی کردن، معاینه کردن، ازمودن، ازمون کردن، باز جویی کردن
examinesدیکشنری انگلیسی به فارسیبررسی می کند، امتحان کردن، بازرسی کردن، معاینه کردن، ازمودن، ازمون کردن، باز جویی کردن
testsدیکشنری انگلیسی به فارسیآزمایشات، ازمایش، ازمون، محک، معیار، بوته، بته، امتحان کردن، محک زدن، ازمودن، ازمودن کردن، ازمایش کردن، عیار گرفتن
testدیکشنری انگلیسی به فارسیتست، ازمایش، ازمون، محک، معیار، بوته، بته، امتحان کردن، محک زدن، ازمودن، ازمودن کردن، ازمایش کردن، عیار گرفتن