ingratiatedدیکشنری انگلیسی به فارسیانگیزه، ارضاء کردن، خود شیرینی کردن، داخل کردن، مورد لطف و عنایت قرار گرفتن، طرف توجه کسی قرار گرفتن، مورد لطف و توجه قرار گرفتن
ingratiatingدیکشنری انگلیسی به فارسیغافلگیر شدن، ارضاء کردن، خود شیرینی کردن، داخل کردن، مورد لطف و عنایت قرار گرفتن، طرف توجه کسی قرار گرفتن، مورد لطف و توجه قرار گرفتن