integrateدیکشنری انگلیسی به فارسیادغام کردن، کامل کردن، تمام کردن، درست کردن، یکی کردن، تابعه اولیه چیزی را گرفتن
admixدیکشنری انگلیسی به فارسیادغام کردن، امیختن، مخلوط کردن، بهم پیوستن، مخلوط شدن، امیزش کردن، دخالت کردن
mergingدیکشنری انگلیسی به فارسیادغام، ادغام کردن، ترکیب کردن، فراگرفته، یکی کردن، ممزوج کردن، مستهلک شدن، غرق شدن، مخلوط کردن، فرو رفتن
mergeدیکشنری انگلیسی به فارسیادغام، ادغام کردن، ترکیب کردن، فراگرفته، یکی کردن، ممزوج کردن، مستهلک شدن، غرق شدن، مخلوط کردن، فرو رفتن