اتفاقدیکشنری فارسی به انگلیسیalliance, chance, circumstance, coincidence, contingent, event, incident, occasion, occurrence, oneness, uncertainty, unity
hotدیکشنری انگلیسی به فارسیداغ، داغ کردن یا شدن، بگرمی، گرم، تند، پر حرارت، حاد، تیز، برانگیخته، تند مزاج، تفته، با حرارت، تابان، اتشین
goingsدیکشنری انگلیسی به فارسیاتفاقات، رفتن، جریان، گام، وضع زمین، وضع جاده، زمین جاده، پهنای پله، عزیمت، مشی زندگی