احاطه کردندیکشنری فارسی به انگلیسیbeset, circle, embrace, encase, enclose, enclosure, enfold, engulf, fence, girdle, hoop, include, pocket, rim, ring, straiten, surround, swathe, whelm
surroundدیکشنری انگلیسی به فارسیاحاطه، محاصره، فرا گرفتن، محاصره کردن، محاصره شده، احاطه شدن، محصور کردن
paledدیکشنری انگلیسی به فارسیدلم برات تنگ شده، رنگ پریده شدن، رنگ رفتن، احاطه کردن، میله دار کردن، در میان نرده محصور کردن
orbsدیکشنری انگلیسی به فارسیوطن، گوی، جسم کروی، بدور مدار معینی گشتن، بدور چیزی گشتن، کروی شدن، احاطه کردن
paleدیکشنری انگلیسی به فارسیکم رنگ، نرده، حصار دفاعی، دفاع، قلمرو حدود، رنگ پریده شدن، رنگ رفتن، احاطه کردن، میله دار کردن، در میان نرده محصور کردن، رنگ پریده، زرد، پژمرده، بی نور، رنگ رفت