معنی اجباری | واژه یاب

همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد

+

ترجمه مقاله

جست‌وجوی دقیق

اجباری

دیکشنری فارسی به انگلیسی

bounden, compulsory, forced, mandatory, necessary, obligatory

جست‌وجوی مشابه

اجباری و غیر طبیعی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

constrained

خدمت اجباری

دیکشنری فارسی به انگلیسی

draft

فحشای اجباری

دیکشنری فارسی به انگلیسی

white slavery

فرود اجباری (هواپیما)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

forced landing

فرود اجباری کردن (هواپیما)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

crash-land

جست‌وجوی متن

compulsatorily

دیکشنری انگلیسی به فارسی

اجباری

aubades

دیکشنری انگلیسی به فارسی

اجباری

recompensable

دیکشنری انگلیسی به فارسی

اجباری

obligatos

دیکشنری انگلیسی به فارسی

اجباری

executional

دیکشنری انگلیسی به فارسی

اجباری