اثباتدیکشنری فارسی به انگلیسیconfirmation, corroboration, demonstration, evidence, proof, reasoning, testimony, validation, verification, vindication
pragmatismدیکشنری انگلیسی به فارسیپراگماتیسم، مصلحت گرایی، فلسفه عملی، جنبه عملی، قطعیت، بدیهی بودن، فلسفه واقع بینی واقعیت گرایی، تعصب در اثبات عقیده خود
accidentalismدیکشنری انگلیسی به فارسیاتفاقی، تصادف، پیش امد گرایی، اتفاق، تصادف گرایی، فلسفه عرضی، فلسفه صدفی، فرضیه، تشخیص علامي گمراه کننده مرض، اثرات تابش نور مصنوعی بر اشیاء