communiquesدیکشنری انگلیسی به فارسیارتباطات، اعلامیه، ابلاغ رسمی، اطلاعیه رسمی یا اداری، اعلامیه رسمی
impartدیکشنری انگلیسی به فارسیتحویل دادن، ابلاغ کردن، افشاء کردن، رساندن، بیان کردن، سهم دادن، بهرهمند ساختن، افاضه کردن
impartingدیکشنری انگلیسی به فارسیتحویل دادن، ابلاغ کردن، افشاء کردن، رساندن، بیان کردن، سهم دادن، بهرهمند ساختن، افاضه کردن
impartsدیکشنری انگلیسی به فارسیاعطا می کند، ابلاغ کردن، افشاء کردن، رساندن، بیان کردن، سهم دادن، بهرهمند ساختن، افاضه کردن