acrossدیکشنری انگلیسی به فارسیدر سراسر، از میان، از عرض، از وسط، یکسره، ازاین طرف بان طرف، از این سو بان سو، در میان
athwartدیکشنری انگلیسی به فارسیاتوارت، از طرفی بطرف دیگر، برخلاف، از وسط، از این سو بان سو، برضد، مخالف
sweepدیکشنری انگلیسی به فارسیجارو کردن، جارو، رفت و برگشت، وسعت میدان دید، زدودن، جاروب کردن، رفتن، روبیدن، روفتن، بسرعت گذشتن از، از این سو بان سو حرکت دادن