20 مدخل
advise, communicate
clue
alarm
apprise, apprize, inform, report, tip
exhort
informative
هشدار دهنده، از خطر اگاهانیدن، هراسان کردن، مضطرب کردن، اشوبناک کردن
foretokened، قبلا اگاهانیدن، پیش گویی کردن
دریافت نشده، از فریب اگاهانیدن، مبرا از فریب و تزویر کردن
از دست دادن، از فریب اگاهانیدن، مبرا از فریب و تزویر کردن
پیش بینی کنید، از پیش اخطار کردن، قبلا اگاهانیدن