swangدیکشنری انگلیسی به فارسیچرخش، تلو تلو خوردن، تاب خوردن، نوسان کردن، تاب دادن، اونگان شدن یا کردن، چرخیدن، بدار اویخته شدن
fliesدیکشنری انگلیسی به فارسیمگس ها، پرواز، مگس، پرش، حشره پردار، اونگان، پرواز کردن، پریدن، پرواز دادن، افراشتن، پراندن، بهوا فرستادن، زدن، گریختن از، فرار کردن از، در اهتراز بودن
swungدیکشنری انگلیسی به فارسیچرخید، تلو تلو خوردن، تاب خوردن، نوسان کردن، تاب دادن، اونگان شدن یا کردن، چرخیدن، بدار اویخته شدن
swingدیکشنری انگلیسی به فارسیتاب خوردن، نوسان، تاب، الاکلنگ، اهتزاز، اونگ، نوعی رقص واهنگ ان، تلو تلو خوردن، نوسان کردن، تاب دادن، اونگان شدن یا کردن، چرخیدن، بدار اویخته شدن
swingsدیکشنری انگلیسی به فارسینوسانات، نوسان، تاب، الاکلنگ، اهتزاز، اونگ، نوعی رقص واهنگ ان، تلو تلو خوردن، تاب خوردن، نوسان کردن، تاب دادن، اونگان شدن یا کردن، چرخیدن، بدار اویخته شدن