remittingدیکشنری انگلیسی به فارسیفرستادن، بخشیدن، خرد شدن، معاف کردن، امرزیدن، پول رسانیدن، وجه فرستادن
absolvesدیکشنری انگلیسی به فارسیآزاد می کند، اعلام بی تقصیری کردن، مبرا کردن، بخشیدن، بری الذمه کردن، پاک کردن، امرزیدن، عفو کردن، کسی را از گناه بری کردن