accommodateدیکشنری انگلیسی به فارسیتطبیق، جا دادن، همساز کردن، وفق دادن با، منزل دادن، تطبیق نمودن، اصلاح کردن، اماده کردن برای، پول وام دادن
accommodatesدیکشنری انگلیسی به فارسیجاذبه، جا دادن، همساز کردن، وفق دادن با، منزل دادن، تطبیق نمودن، اصلاح کردن، اماده کردن برای، پول وام دادن
accommodatingدیکشنری انگلیسی به فارسیپذیرش، جا دادن، همساز کردن، وفق دادن با، منزل دادن، تطبیق نمودن، اصلاح کردن، اماده کردن برای، پول وام دادن
primeدیکشنری انگلیسی به فارسینخستین، کمال، اغاز، بهار جوانی، زبده، بهترین قسمت، بار کردن، تفنگ را پر کردن، بتونه کاری کردن، قبلا تعلیم دادن، اماده کردن، تحریک کردن، نخست، اول، اصلی، اولیه،
primesدیکشنری انگلیسی به فارسینخستین، کمال، اغاز، بهار جوانی، زبده، بهترین قسمت، بار کردن، تفنگ را پر کردن، بتونه کاری کردن، قبلا تعلیم دادن، اماده کردن، تحریک کردن