آمادهدیکشنری فارسی به انگلیسیapt, by, conditioned, liable, prone, ready, ripe, set, shipshape, spot, susceptible, up
crammedدیکشنری انگلیسی به فارسیپر شده، چپانیدن، چپاندن، باشتاب یاد گرفتن، خودرا برای امتحان اماده کردن
crammingدیکشنری انگلیسی به فارسیتکان دادن، چپانیدن، چپاندن، باشتاب یاد گرفتن، خودرا برای امتحان اماده کردن
preparatoryدیکشنری انگلیسی به فارسیآماده سازی، مقدماتی، تدارکی، پستایی، امایشی، مربوط به تهیه یامقدمات