افتدیکشنری فارسی به انگلیسیanticlimax, comedown, drop, drop-off, ebb, fall, falloff, lapse, loss, sag, shrinkage, slippage, slump, tumble
remittedدیکشنری انگلیسی به فارسیمجاز است، بخشیدن، خرد شدن، معاف کردن، امرزیدن، پول رسانیدن، وجه فرستادن
remitsدیکشنری انگلیسی به فارسیمجاز است، بخشیدن، خرد شدن، معاف کردن، امرزیدن، پول رسانیدن، وجه فرستادن
enclosedدیکشنری انگلیسی به فارسیمحصور شده است، محصور کردن، در جوف قرار دادن، در میان گذاشتن، به پیوست فرستادن، در اغوش گرفتن
transmissibleدیکشنری انگلیسی به فارسیقابل انتقال است، قابل انتقال، مسری، انتقال پذیر، قابل سرایت، فرافرستادنی، فرستادنی، ساری