معنی آغازگر برگشت | واژه یاب

همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد

+

ترجمه مقاله

جست‌وجوی مشابه

آغازگر

دیکشنری فارسی به انگلیسی

beginner, exciter, inaugurator, progenitor, starter

آغازگر مسابقه

دیکشنری فارسی به انگلیسی

starter

آغازگری

دیکشنری فارسی به انگلیسی

initiative

آغازگری کردن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

initiate

آرامگر

دیکشنری فارسی به انگلیسی

relaxant, lenitive, opiate

جست‌وجوی متن

initiatorily

دیکشنری انگلیسی به فارسی

آغازگر

begrimming

دیکشنری انگلیسی به فارسی

آغازگر

originatress

دیکشنری انگلیسی به فارسی

آغازگر

initiatress

دیکشنری انگلیسی به فارسی

آغازگر

initializer

دیکشنری انگلیسی به فارسی

آغازگر