آشکاردیکشنری فارسی به انگلیسیapparent, blatant, broad, explicit, clear, conspicuous, decided, definite, distinct, evident, express, forth, manifest, obvious, open, open-and-shut, out, outwa
peepedدیکشنری انگلیسی به فارسیخیره شده بود، جوانه زدن، اشکار شدن، جیر جیر کردن، جیک زدن، از سوراخ نگاه کردن، با چشم نیم باز نگاه کردن
peepingدیکشنری انگلیسی به فارسینگاه کردن، جوانه زدن، اشکار شدن، جیر جیر کردن، جیک زدن، از سوراخ نگاه کردن، با چشم نیم باز نگاه کردن