درآوردن پول از بانک و سرمایه گذاری در امور پربهره تر(اقتصاد)دیکشنری فارسی به انگلیسیdisintermediation
noisesدیکشنری انگلیسی به فارسیسر و صدا، صدا، اختلال، شلوغ، فریاد، طنین، خش خش، بانگ، امد و رفته، قیل و قال، پا رازیت، شایعه و تهمت، سروصدا راه انداختن، صدا راه انداختن، سر و صدا و اشوب کردن
noiseدیکشنری انگلیسی به فارسیسر و صدا، صدا، اختلال، شلوغ، فریاد، طنین، خش خش، بانگ، امد و رفته، قیل و قال، پا رازیت، شایعه و تهمت، سروصدا راه انداختن، صدا راه انداختن، سر و صدا و اشوب کردن