landsmanدیکشنری انگلیسی به فارسیزمین لرزه، ملوان نا ازموده، هم میهن، اهل خشکی، بومی، ملوان سادهکه هنوز درجهای نگرفته، کسیکه زندگی وشغلش در خشکی است
landsmenدیکشنری انگلیسی به فارسیزمین لرزان، ملوان نا ازموده، هم میهن، اهل خشکی، بومی، ملوان سادهکه هنوز درجهای نگرفته، کسیکه زندگی وشغلش در خشکی است
tried and trueدیکشنری انگلیسی به فارسیسعی کردم و درست بود، ازموده، ازموده شده، ممتحن، در محک ازمایش قرار گرفته
poolsدیکشنری انگلیسی به فارسیاستخرها، استخر، حوض، برکه، مخزن، ائتلاف، تصحیلات اشتراکی، ابگیر، چاله اب، کولاب، اب انبار، ائتلاف چند شرکت با یك دیگر، دسته زبده و کار ازموده، ائتلاف کردن، شریک