آزاددیکشنری فارسی به انگلیسیdisengaged, free, free-standing, loose, open, open-ended, unfettered, unhampered
absoluteدیکشنری انگلیسی به فارسیمطلق، دایره نا محدود، کامل، قطعی، خالص، مستقل، استبدادی، غیر مشروط، ازاد از قیود فکری، خود رای
probationsدیکشنری انگلیسی به فارسیپرونده ها، عفو مشروط، ازمایش، ازادی بقید التزام، دوره ازمایش و کاراموزی، امتحان، ارائه مدرك و دلیل، ازمایش حسن رفتار و ازمایش صلاحیت
probationدیکشنری انگلیسی به فارسیامتحان، عفو مشروط، ازمایش، ازادی بقید التزام، دوره ازمایش و کاراموزی، ارائه مدرك و دلیل، ازمایش حسن رفتار و ازمایش صلاحیت