آزاددیکشنری فارسی به انگلیسیdisengaged, free, free-standing, loose, open, open-ended, unfettered, unhampered
absolvesدیکشنری انگلیسی به فارسیآزاد می کند، اعلام بی تقصیری کردن، مبرا کردن، بخشیدن، بری الذمه کردن، پاک کردن، امرزیدن، عفو کردن، کسی را از گناه بری کردن