آبرومنددیکشنری فارسی به انگلیسیdecent, honorable, modest, prestigeful, prestigious, reputable, respectable, salubrious
slaveringدیکشنری انگلیسی به فارسیلعنتی، اب دهان روان ساختن، چاپلوسی کردن، گلیز مالیدن، بزاق از دهان ترشح کردن
slaveredدیکشنری انگلیسی به فارسیبرده داری، اب دهان روان ساختن، چاپلوسی کردن، گلیز مالیدن، بزاق از دهان ترشح کردن