saucesدیکشنری انگلیسی به فارسیسس ها، رب، چاشنی، سوس، خورش، اب خورش، جاشنی غذا، چاشنی زدن به، نم زدن، خوش مزه کردن
wellدیکشنری انگلیسی به فارسیخوب، چاه، خیر، چشمه، ابده، دوات، رو آمدن آب و مایع، ببالا فوران کردن، در سطح امدن و جاری شدن، بخوبی، خوش، تماما، بسیار خوب، سالم، راحت، تندرست، تمام و کمال، بدو
sauceدیکشنری انگلیسی به فارسیسس، رب، چاشنی، سوس، خورش، اب خورش، جاشنی غذا، چاشنی زدن به، نم زدن، خوش مزه کردن