damدیکشنری انگلیسی به فارسیسد، بند، اب بند، سیل گیر، سد ساختن، محدود کردن، مانع شدن یاایجاد مانع کردن
damsدیکشنری انگلیسی به فارسیسدها، سد، بند، اب بند، سیل گیر، سد ساختن، محدود کردن، مانع شدن یاایجاد مانع کردن