submergesدیکشنری انگلیسی به فارسیزیر آب، غوطه ور ساختن، زیر اب کردن، مخفی کردن، در اب فرو بردن، پوشاندن
submergeدیکشنری انگلیسی به فارسیغرق شدن، غوطه ور ساختن، زیر اب کردن، مخفی کردن، در اب فرو بردن، پوشاندن
submergingدیکشنری انگلیسی به فارسیغرق شدن، غوطه ور ساختن، زیر اب کردن، مخفی کردن، در اب فرو بردن، پوشاندن
soaksدیکشنری انگلیسی به فارسیخیس می شود، خیس خوری، میگسار، خیس خوردن، خیس کردن، خیساندن، غوطه ور ساختن، در اب فرو بردن، بوسیله مایع اشباع شدن، غوطه دادن، رسوخ کردن
inundatingدیکشنری انگلیسی به فارسیفرو بردن، زیر سیل پوشاندن، سیل زده کردن، از اب پوشانیدن، اشباع کردن