109 مدخل
fecundate, impregnate, inseminate
fertilize
bathe
big, expectant, gravid, pregnant
conceive, gestate
incarnation
آغشته کردن، ابستن کردن، اشباع کردن، لقاح کردن
آغشته می شود، ابستن کردن، اشباع کردن، لقاح کردن
تخم مرغ، بارور کردن، ابستن کردن، گشنیدن
پستاندار، بارور کردن، ابستن کردن، گشنیدن
پوسیدگی، بارور کردن، ابستن کردن، گشنیدن